این واژه به نقاشی های ایرانی که دارای شیوه خاص بیانی و اجرایی بوده اند اطلاق می شود. در فرهنگ معین چنین آمده است: «تصویری کوچک که در آن ریزه کاری به کار رفته باشد. نوعی نقاشی خاص مشرق زمین که در آن قواعد علم مناظر و مرایا و کالبدشناسی رعایت نمی شود و رنگ جنبه تزئینی دارد و جزئیات با ریزه کاری های خاص نشان داده می شود که در غرب نیز به چنین تصاویری بر می خوریم و آنهارا نیز با همین نام معرفی می کنند. این نقاشی ها که در سالهای اخیر بسیار مورد توجه محققان و هنرشناسان شرق و غرب قرار گرفته و با نام «مینیاتور» معرفی شده است. این واژه که شاید کمی بیش از نیم قرن از رواج آن نمی گذرد به دلیل جداسازی نگارگری اصیل ایران و نقاشی متأثر از غرب برگزیده شده است.

«در حدود هفتاد سال است که واژه مینیاتور به جای نگارگری رواج یافته است که شاید تحت تأثیر نهضت ترجمه و خاور شناسی فرنگی باشد. «مینیاتور» مرکب از واژه فرانسوی «مینیموم» و «ناتورال» به معنی کوچک و طبیعت است که به هیچوجه گویای آنچه در نگارگری اصیل ایرانی مطرح است، نمی باشد. نگارگران ایرانی مانند شاعران و نویسندگان بر پایه اصول اعتقادی ویژه ای، قلم در دست می گرفتند و جز دیدار «یار» و نمایاندن جلوه دلدار، از او خیال نداشتند. »[۳۵] این واژه سابقه طولانی در ادبیات فارسی داشته است ولی در دوران معاصر و به جای واژه مینیاتور به کار می رود. در ادبیات انگلیسی معاصر نیز از واژه Persian painting استفاده می کنند که معادل آن را نقاشی ایرانی ترجمه کرده اند و واژه مناسبی نیست زیرا این نوع نقاشی در خارج از حوزه فرهنگی ایران و در نقاشی دیگر فرهنگ های اسلامی مانند مصر نیز وجود داشته است.

تعدادی از هنرمندان و محققان جایگزین ساختن واژه ای فارسی به جای مینیاتور را پیشنهاد کرده اند، از جمله دکتر بهنام «صفحات مصور»، دکتر آیت الهی «خردنگاره» و گروه بیشتری «نگارگری» را بدین منظور ارائه داده اند. در این بررسی و پژوهش سعی می گردد به جای مینیاتور از واژه «نگارگری» یا «نگاره» بهره برده شود که مفهوم عام دارد و روشها و سبک های گوناگون نقاشی ایرانی را شامل می شود، چه آنها که در کتاب و نسخ قدیمی صورت گرفته و یا بر دیوارها و بوم های دیگر انجام یافته است.
۳٫۱٫۱) ویژگی های بیانی نگارگری ایرانی

مضمون بیشتر نقاشیهای ایرانی ملهم از شعر پارسی است؛ اما با وجود غنا و تنوع ادبیات پارسی در سده های میانه، همه آثار ادبی مصوَّر نشده است. برای این کار تعدادی از این آثار را با دقت گزینش کرده اند.[۳۶]معروف ترین آثارادبی تصویر شده عبارتند از: شاهنامه فردوسی، خمسه حکیم نظامی، مشتمل بر پنج منظومه (مخزن الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، بهرام نامه و اسکندر نامه). مصوران به مرور زمان به مصور سازی بوستان و گلستان سعدی، دیوان حافظ، یوسف و زلیخا، سلسله الذهب و لوایح جامی، خمسه امیر خسرو دهلوی و خمسه امیرعلیشیر نوایی، که به منزله نظایر ادبی اثری به همین نام از نظامی است، روی آوردند. در میان وقایع نامه های تاریخی، غالباً جامع التواریخ اثر رشیدالدین همدانی، پزشک و مورخ دربار غازان خان، حکمران مغول ایران (۷۱۸-۶۴۵ق)، و ظفرنامه شرف الدین علی یزدی در باب لشکرکشی های تیمور و تاریخ الرسل و الملوک اثر طبری را مصور کرده اند.

نگارگر ایرانی ، دنیا را از دید خویش به تصویر نمی کشید، بلکه آن را بدان گونه که بایسته بود، مصور می ساخت. جهان در نگاره، به اراده هنرمند، دگرگون می شد و در پرتو قوانینی هماهنگ صورت می یافت. در نگاره، امور تجریدی و سرمدی، و به بیانی دیگر، جهان آرمانی از هر آنچه فانی و گذراست، تمایز می یافت.[۳۷]

از آنجا که نگاره ها جهت دیده شدن از فاصله نزدیک، مشاهده دقیق و حظ بصر کارشناسان تهیه می شد، از این رو بدون توجه به جنبه های زمانی و مکانی اجرا، از مختصات جداناشدنی نقاشی به حساب می آمده است. صحنه غالباً به مدد نشانه و تمثیل ترسیم می گردد و نیازی به تصویر نمودن کلیه حوادث احساس نمی شود، چنان که ترسیم چند درخت کوچک تداعی کننده منظره ای در خاطر بیننده است[۳۸]. از نظر نقاشی ایرانی، فضا، بسته و محدود به صحنه حوادث به تصویر درآمده است.[۳۹]

negargari1

۳٫۱٫۲) مکتب بغداد:

با روی کار آمدن عباسیان و حمایت ایرانیان، بغداد به عنوان نخستین مدرسه نگارگری و تصویرگری کتب، توسط خلفای عباسی ایجاد گردید و تا زمان سقوط مستعصم در پایتخت عباسیان رواج داشت.( ۱۳۳-۶۵۶ ق) در این شیوه نخستین نمونه های تصویرگری در کتب پس از اسلام که بیشتر جنبه علمی و فنی داشت به وجود آمد، نیز کتابهایی مانند: «شاهنامه منظوم فارسی»، اثر «مسعودی مروزی» و «نسخه قابوسنامه یا اندرزنامه» می باشد که در آن سال (۳۸۴) کتابت شده و دارای تصویرهای متعدد رنگین است که شیوه نقاشی آنها واسطه میان نقاشی ایران ساسانی و ایران اسلامی است. (ص ۶۳)

به هنگام آغاز انحطاط ایلخانان مغول نیز عده ای از سرداران ایلخانی سر به استقلال خواهی برداشتند که از آن جمله، آل جلایر یا ایلکانیان از همه نیرومندتر شدند. ایشان عراق و آذربایجان را تا روزگاری که ترکمانان، آق قویونلو و قراقویونلو به جای آنان نشستند، در این زمان هنرمندان و نگارگران در دو مرکز عمده گرد آمده بودند: شیراز و بغداد، که کانونهای هنری این دوران به شمار می آمدند به تین ترتیب مکتب دوم بغداد به جود آمد. اما به جهت آنکه بسیاری از هنرمندان و نگارگران که در بغداد و در حکومت جلایریان بودند، پرورش یافته و یا از شاگردان اساتید شیراز بوده اند، نگاره ها و کتب مصور شده در این دو شهر را به عنوان مکتب شیراز نیز بررسی می کنند. از این دوران چند کتاب معروف به جا مانده که «عجایب المخلوقات» قزوینی از آن جمله است.
۳٫۱٫۳) مکتب شیراز:

شیراز که یکی از مراکز عمده تجمع هنرمندان پیش از اسلام بود، پس از حکومت عباسیان، در دوره تیموری، صفوی و حتی پس از آن در حکومت زندیه، شیوه ای را بنیاد نهاد که مراحل مختلفی در تکامل و تحول را در هنرهای گوناگون به ویژه نگارگری پشت سر گذاشت، به گونه ای که شاهد تأثیرگذاری آن بر مکاتب همگام با خود و یا پس از خود نیز هستیم.[۴۰]

در قرن هفتم هجری قمری، پس از حمله مغول هنرمندان به جنوب ایران، از جمله شیراز گریختند. مصون ماندن شیراز ا زهجوم مغولها موجب گرد آمدن بسیاری از هنرمندان و دانشمندان در آنجا گردید. بدین منوال در شیراز (در نیمه نخست سده هشتم) مکتبی هنری پایه ریزی شده بود که سنن نقاشی پیش از مغولان (سده های ششم- هفتم) را حفظ کرده و ادامه داده بود و از لحاظ وحدت سبک کار استحکام بسیار داشت. یکی از نسخه های مصور تهیه شده در شیراز که با طرح هایی درشت تر تصویر گردید، کتاب «خاورنامه» است که به زندگی حضرت علی بن ابی طالب (ع) ارتباط دارد.

۳٫۱٫۴) مکتب تبریز:

در پایان قرن هشتم، با سلطه حکومت ایلخانان مغول، مکتبی در تبریز- که پایتخت حکومت مغولان بود- پدید آمد که از نقاشی چین متأثر بود ضمناً در این مناطق نفوذ هنر بیزانس نیز وجود داشت. در این نقاشی ها درک تازه ای از فضا به وجود آمد. میل به گشایش مرزهای تجسم دنیای واقعی بروز کرد و تصاویر گسترش یافت. به سطوح مجزا تقسیم شد و بلندتر می نمود.

مکتب اول تبریز، تلفیقی از هنر چین و هنر نگارگری ایران است، «در جایی بیشتر خصوصیات نگارگری چینی و در جای دیگر خاصه های هنر ایرانی به چشم می خورد. اما آنچه مسلم است، نفوذ طبیعت گرایی چینی در این آثار زیاد بوده و بسیاری از عناصر آن از هنرهای خاوردور، خصوصاً چین، به عاریت گرفته شده است. از جمله آثار هنری به جا مانده از این زمان، چند کتاب مصور «منافع الحیوان»، «جامع التواریخ»، «کلیله و دمنه» و «شاهنامه» است. که در موزه ها و مجموعه ها نگهداری می شود.»[۴۱]

بدون اغراق یکی از دورانهایی که نگارگری و تصویرگری کتاب مورد توجه قرار گرفته، زمان وزارت «خواجه رشید الدین فضل الله» است. وی در حومه تبریز مجموعه ای را بنا نهاد که به نام «ربع رشیدی» یا «رشیدیه» شهرت داشت، در این مکان بسیاری از هنرمندان به مثنابرداری و مصور کردن کتب تاریخ فلسفی، به ویژه کتب نوشته شده به وسیله خواجه رشیدالدین مشغول بوده اند. معروفترین آن «جامع التواریخ» است. ۶۰۰ صفحه از کتاب جامع التواریخ در انجمن سلطنتی آسیا و ۲۸۰ صفحه در کتابخانه دانشگاه ادینبورگ نگهداری می شود.[۴۲]

۳٫۱٫۵) مکتب هرات:

در نیمه اول قرن نهم، مکتبی در هرات پدید آمد که جمعی از خصوصیات مکاتب تبریز، بغداد و شیراز را در خود داشت. مهاجرت بزرگ نقاشان که به دستور امیر تیمور و پس از فتح بغداد (۷۹۵ و ۸۰۳ ه.ق) و تبریز (۸۰۴ ه.ق) انجام گرفت. بسیاری از آنان به سمرقند – پایتخت تیمور_ و به دربار نواده اش یعنی اسکندر سلطان، حاکم شیراز، گسیل شدند. با این حال از زمان حکومت تیمور، تاکنون هیچ گونه کتابی به دست نیامده است.

پس از آنکه شاهرخ و بایسنقر (در حدود سالهای ۱۴۲۰ میلادی) کتابخانه هایی را در هرات تأسیس کردند، به تدریج بهترین صنعتگران و هنرمندان به آنجا روی آوردند و مکتب نقاشی ای که در شیراز رشد یافته بود در هرات توسعه یافت. در این شهر شاهد اوج نگارگری و تصویرگری در کتب هستیم که توسط شاهرخ و فرزندانش رواج یافت. از هنرمندان زمان او موسیقیدان معروف «عبدالقادر مراغه ای» و «قوام الدین معمار» و «مولانا خلیل نقاش» هستند که مورد حمایت او بودند.

اصولاً شیوه هرات را می توان به دو دوره تقسیم کرد: دوره قبل از بهزاد و بعد از بهزاد. کمال الدین بهزاد، مشهورترین نگارگر این دوره بود که بسیاری از باورهای گذشته را درهم ریخت و تأثیر شدیدی بر دیگر هنرمندان داشت و واسطه ای شد در انتقال هنر نگارگری و تصویرگری هرات به نگارگری و تصویرگری مکتب تبریز در دوره صفویه.
۳٫۱٫۶) مکتب مشهد:

در نیمه دوم قرن دهم به دلایل سیاسی نقاشان پراکنده شدند و تنوع و تغییراتی سریع در نقاشی پدید آمد. در این زمان نقاشی مشهد به دست نقاشان برجسته هرات، تبریز و سایر مکان ها پدید آمد. این مکتب را تحت مکتب تبریز نیز بررسی می کنند زیرا هنرمندان آن همان هنرمندن مکتب تبریز یا شاگردان آنها هستند.
۳٫۱٫۷) مکتب قزوین:

در اواخر قرن دهم نقاشان مشهد و تبریز در قزوین جمع شدند. این مکتب خصوصیات نقاشی مشهد را داشت اما تعدد پیکره ها را نداشت.
۳٫۱٫۸) مکتب بخارا:

بخارا از شهر های مهم ورا رودان، بخصوص در عهد حکومت سامانیان وتیموریان بود. پس از آنکه عبید الله خان ازبک شیبانی در ۴۳۹ ق هرات را تصرف کرد پس از زمانی کوتاهی از شاه تهماسب صفوی شکست خورد و پایتخت خود را در شهر بخارا قرار داد. با دعوت برخی هنرمندان هرات به بخارا مانند محمود مذهب از شاگردان بهزاد این مکتب پدید آمد. اگر چه این مکتب ابتدا تحت تأثیر مکتب هرات بود ولی کم کم شیوه خاص خود را پیدا کرد و در تعامل با مکتب مغولی هند قرار گرفت و با افول مکتب بخارا بعضی از آنان به دربار تیموریان هند رفتند.[۴۳]

پاسخ دهید